ابو زید می گوید:
پیامبر بمن گفتند:
ای ابوزید، نزدیکم بیا و به پشتم دست بکش و(سپس) پُشت خویش را لُخت کرد و من پشت وی دست زدم و انگشت بر خاتم(مُهر) نهادم و فشردم."
از او پرسیدند: "خاتم چه بود؟"
گفت: "مقداری موی بود که بر شانهی وی بود"
از ابوسعید خُدری پرسیدند: " خاتم پیغمبر چه بود؟"
گفت: پاره گوشتی برآمده بود."
(تاریخ طبری/ص 1309/ ترجمه ابوالقاسم پاینده)
البته او جنایتکا با گرایش پدوفیلی بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر